منتظر انتشار ترجمة رمانی هستم که پس از سه سال مجوز گرفته است.  برای آخرین بار به متنی نگاه می‌کنی که سه سال پیش در حال و هوایی دیگر ترجمه‌اش کرده‌ای، دلت می‌خواهد خیلی جاهایش را جور دیگری بنویسی، چند اشتباه غافلگیرت می‌کند، می‌خواهی تصحیحشان کنی و...، اما وقت نیست. چند وقت است احساس پوست‌کلفتی می‌کنم، البته هر چه پوستم کلفت‌تر، گردنم دارد باریک‌تر می‌شود؛ باریک‌تر از مو.