شصت و اندی سال پیش با رسیدن نامه‌ای از جبهه زندگی آرام زوجی پا به ‌سن گذاشته آهنگی دیگر می‌گیرد. این زن و شوهر برلینی، به این خیال که در برابر دم و دستگاه هیتلری قد علم کنند و هم‌میهنانشان را از خواب غفلت بیدار کنند، روی کارت‌پستال شعارهای انقلابی می‌نویسند و در شهر پخش می‌کنند.  بی‌همان* داستان تنهایی این زوج سالخورده و داغ فرزند دیده در برلین شلوغ و پرجمعیت سال‌های 1940 تا 1942 است؛ برلینی تا خرخره در سرسپردگی، خیانت و فساد فرورفته. با این نگاه شاید بتوان بی‌همان را روایتی از رویارویی انسان و شهر خواند.



اوتو استاد نجاری است که زمانی میز و مبل برای خانه‌های مردم می‌ساخته و کاسبی‌اش رونقی داشته، و حالا کارش نظارت بر ساخت صندوق‌های حمل مهمات، و یا شاید هم تابوت‌هایی برای حمل جنازة سربازانی مثل پسر از دست رفته‌ی خودش است. شخصیت اوتو در رمان هانس فالادا دست کمی از قهرمان رمانِ سروانتس ندارد؛ تو گویی خوش‌خیالی، امیدواری و سرسختی را از نیای ادبی‌اش دون کیخوت به ارث برده باشد، با این فرق که همسرش نیز پا به پای او همراهی‌اش می‌کند. هنر هانس فالادا در این است که توانسته رمانی ماجراجویانه و پر تب و تاب بسازد و خوانندگانی را که انتظار فضایی تیره و تار را دارند، غافلگیر کند. 

 تصویری از اوتو و الیزه هامپل زوجی که  هانس فالادا

آن‌ها را با نام اوتوو آنا کوانگل از لای پرونده‌های گشتاپو

به دنیای ادبیات آورد و ماندگار کرد.  

اوتو و الیزه هامپل تا پیش از انتشار این رمان بیش از دو نام در بایگانی  گشتاپو نبودند، و اگر هانس فالادا دست به نگارشِ رمان بی‌همان نمی‌زد، شاید هرگز کسی رنج تنهایی، شور عشق، و درد جدایی این زوج مبارز برلینی را در نمی‌یافت. اما آن‌ها باید شش دهه‌ی دیگر‌ در دنیای ادبیات آلمانی سر می‌کردند، تا با انتشار برگردان انگلیسی رمان، صدای‌شان به گوش خوانندگانی از سراسر جهان برسد؛ کتاب در صدر جدول فروش ایالات متحده‌ی امریکا، بریتانیا، فرانسه و کانادا قرار گیرد و نیویورک تایمز آن را رویداد ادبی سال 2009 بنامد.
این رمان و برخی دیگر از آثار هانس فالادا بارها دستمایة اقتباس ادبی برای سینما و تئاتر قرار گرفته است.


تصاویری از اجرای نمایش بی‌همان در تئاتر تالیای(Thalia) هامبورگ
این آخری زوج کوانگل را در برابر نمایی واژگون از شهر برلین نشان می‌دهد.

خوشحالم که صدای این زوج نخستین بار در ایران با همراهی صمیمانه‌ی کتاب نشر نیکا، قلم من و ویراستاری استاد گرانقدرم علی عبداللهی به گوش هموطنانم می‌رسد. باشد که خوش شنیده شود.
به جرأت می‌توان گفت این کتاب سوای ارزش ادبی رمان، بار دراماتیک آن و استقبالی که در جهان از آن شده است، منبعی بی‌نظیر برای علاقمندان به تاریخ آلمان در درک فضای آلمان نازی است؛ البته از منظر تاریخ مردمی.

گزیده‌ترین توصیف این اثر را روزنامه‌ی مونرئال گازتنوشته:

این رمان، بازنمایی صرف یک زندگی نیست. از ورای زمان، مکان و فرهنگ بر سرمان فریاد می‌کشد: ”من آن‌جا بودم“.


 خبرِ بد


افا کلوگه‌ی نامه‌رسان، آرام آرام از پله‌های ساختمان شماره‌ی 55 در خیابان یابلونسکی بالا می‌رود. خستگی راه به کنار، آن چه بالارفتن از این پله‌ها را برایش سخت‌تر ازهمیشه کرده، فکر رساندن نامه‌ای است که در کیف دارد؛ از آن نامه‌هایی است، که هیچ دلش نمی‌خواهد به مقصد برساند، و همین حالا، دو طبقه بالاتر، باید آن را به کوانگل‌ها تحویل دهد.

اول باید در همان طبقه روزنامه‌ی حزبی پرزیکه‌ها را به دستشان برساند. پرزیکه، صاحب‌منصب حزبی و از این جور چیزهاست، خلاصه توی حزب برای خودش کار‌ه‌ای است  هر چند افا کلوگه از وقتی در اداره‌ی پست کار می‌کند، خود به خود عضو حزب هم شده، هنوز از عنوان‌های رسمی سر درنمی‌آورد و آن ها را با هم اشتباه می‌گیرد. هرچه باشد از آن‌هایی است که باید جلوشان « هایل هیتلر! » بگوید و مراقب باشد هر حرفی از دهانش بیرون نپرد. البته همه‌جا اوضاع همین است، این روزها آدمی که افا کلوگه بتواند حرف دلش را با او بزند، کم پیدا می‌شود. او اصلاً اهل سیاست نیست، فقط زن است و مثل هر زنی فکر می‌کند، آدم بچه نمی‌زاید که گوشت دم توپ شود. خانه و زندگی بدون مرد هم از نظر او مفت نمی ارزد، و البته او نقداً نه مرد را دارد، نه دو پسرش را و نه خانه و زندگی درست و حسابی. به جای آن، تنها چیزی که در این وانفسا برایش مانده دهان بستن است و بی اندازه احتیاط‌کردن و رساندن نامه‌های مزخرف از خط مقدم، نامه‌هایی که دست‌نویس نیستند، بلکه با ماشین‌تحریر تایپ شده و به جای نام فرستنده، مهر آجودانی هنگ بر آ نها خورده است.

 

 

 


--------------------------------------------------------------------------------

*این رمان با نام اصلی Jeder stirbt für sich allein و عنوان‌های  انگلیسیEvery Man Dies   Alone و Alone in Berlin با ترجمه‌ی مایکل هوفمان پیش از این با نام «هر کس به تنهایی برای خودش می‌ میرد» در سایت خبرگزاری کتاب ایران  و در دیگر جاها با نام «هر کسی تنها می‌میرد»معرفی شده است.